ناگاه آسمان و زمين ميخكوب شد
خوشيد قطره قطره چكيد و رسوب شد
شيطان زخم خورده و نفريني خدا
حالش خراب بود ولي خوب خوب شد
بعد از يك اشتباه براي هميشه آه
صبح قشنگ آدم و حوا غروب شد
گندم بهانه بود ، از اين قصه بگذريم
ما لايق بهشت نبوديم خوب شد.
.
روشن از پرتو رويت نظري نيست که نيست
منت خاک درت بر بصري نيست که نيست
ناظر روي تو صاحبنظرانند ولي
سر گيسوي تو در هيچ سري نيست که نيست
اشک غماز من ار سرخ برارد چه عجب
خجل از کرده خود پرده دري نيست که نيست
تا بدامن ننشيند ز نسيمش گردي
سيل خيز از نظرم رهگذري نيست که نيست
**********************************************
مقام والاي زن را گرامي ميداريم