روزهای خوب مریم بودن ...
86/1/24 :: 5:16 صبح
یخ بسته ام ، شوری بیندازید در جانم
در طور چشمانت ، همین امشب بسوزانم
خورشید را چون دف بگیر و هی بزن ، هی ... هی
دستی بیفشان و سماعی کن ، بچرخانم
بنویس بر ابر نگاهم ، صاعقه ، باران
بغض گلوگیر مرا بشکن ، بگریانم
سرکش بشو انسان ! که دریا می کند طوفان
چنگی بزن بر ساحل قلبم ، بشورانم
فریاد کن ، چرخی بزن برگردِ من چون باد
من بید مجنون توام ، امشب پریشانم
برخیز مولانای من ! با مثنوی هایت
شوری به پا کن ، آتش افکن در نیستانم
برخیز مولانای من ! وقت سماع توست
وقتش شده تا لرزه اندازی بر ایمانم
تا کافر قلبم شود جذب سماع تو
تا تو کنی با مثنوی خوانی مسلمانم ....
خانه
:: کل بازدیدها :: :: بازدید امروز :: :: بازدید دیروز ::
:: درباره خودم :: :: اوقات شرعی ::
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
80565
4
3
هیچ کجای این
چار تا دیوار پیشانی ام
من را برای تو نشان نکرده اند ...
آخر
کجای این خودم بایستم
تا وقتی که خواستم
دور از خودم کمی نفس بکشم ،
( این هوای تو را می خواهم )
دیوانه ام نکند !
نمی دانم
یادت چرا
از روی زبانم نمی پرد ...
:: لینک به وبلاگ ::
:: دوستان من ::
:: لوگوی دوستان من ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: مطالب بایگانی شده ::