روزهای خوب مریم بودن ...
87/10/5 :: 11:52 عصر
... حوا گفت : زندگی جاوید آرزوی همه است ، برخی از فرشتگان هم زندگانی جاوید ندارند و در آرزویش می سوزند .
ابلیس گفت : خدای مرا از همه بیشتر دوست دارد که زندگانی جاوید بخشید . من تا روز رستاخیز در کنار او و مکمل اویم .
حوا پرسید : گویند با خفت و خواری نزد همگان عتاب و خطابت کرد ؟
پاسخ شنید : من فرشته ام ، لاکن در این خیل عظیم فرشتگان نیستم . چرا که خدای خود را مظهر روشنایی می داند و مرا مظهر تاریکی . او آگاه است که سفیدی و سیاهی ، نور و ظلمت لازم و ملزوم یکدیگرند . نور نباشد ، ظلمت معنا ندارد . ظلمت نباشد ، نور بی معناست . جهان یکسره نور یا یکسره ظلمت بی انگیزه است برای زیستن و عشق ورزیدن ، حتی برای خدای که مرا در انظار عتاب و خطاب کرد !
**************
گفتند : پروردگارا ! از چه رو انسان را برای چنین امر خطیری برگزیدی ؟
فرمود : ما بر آسمان ها و زمین و کوه های عالم عرض امانت کردیم ، همه از تحملش امتناع ورزیدند و اندیشه کردند تا آن که انسان ناتوان پذیرفت و انسان هم در امانت ، بسیار ستمکار و ناتوان بود .
گفتند : در وجود مستغنی تو چه کم بود که انسان را آفریدی ؟
فرمود : من گنج مخفی بودم و شایسته بود که شناسانده شوم . پس آدم را آفریدم تا با اعمال نیک و بد خود در شناساندن من بکوشد .
گفتند : این آدم که آفریدی از او و فرزندانش همه طاعت می خواهی یا معصیت ؟
فرمود : از چه رو می پرسید ؟
گفتند : اگر طاعت می خواهی ، اینک ما تو را مطیعیم . اگر عاصی می خواهی ، پریان و اجنه عاصی بودند که به جزایر غیر مسکون عقب راندی .
فرمود : از فرزندان آدم نه همه اطاعت می خواهم چنان که از شما ؛ و نه همه معصیت می خواهم چنان که از جنیان تبه کار . بلکه از آنان هم اطاعت می خواهم و هم معصیت .
گفتند : از این اندیشه و عمل چه سود می بری جز شناساندن خود ؟
فرمود : به اطاعت ایشان ، من نیز ایشان را ثواب می دهم تا فضل من پدید آید و به معصیت ایشان ، ایشان را بیامرزم تا رحمت من پدید آید ....
((تکه هایی از کتاب آدم و حوا ، سه گانه روز اول عشق – محمد محمد علی))
... و این هم آیه ای برای تو که می دانم دوستش داری : {{ الیس ا... بکاف عبده ؟ }}
(( آیا خداوند برای بنده ی خویش کافی نیست !؟ ))
سوره ی الزمر آیه ی 36
86/10/8 :: 12:44 عصر
آمد کنارم قاصدک با داد و فریاد
پیغام تلخ دل بریدن را به من داد
چشمان من پر بود از لالایی و خواب
آخر که بود این قاصدک ها را فرستاد ؟
رفتی ولی شیرین نرفتی ، تلخ رفتی
من ماندم و یاد شکستن های فرهاد
از کوچه های کودکی هامان گذشتم
چشمت ولی بر رد پای من نیفتاد
ای کاش رنگ صحبتم را می شنیدی
یا اینکه می دیدی دلم در کوچه افتاد
تفسیر عمری انتظار تلخم این بود :
آمد ولی بود و نبودم داد بر باد ....
Eli lama ! you have forsaken me …
خانه
:: کل بازدیدها :: :: بازدید امروز :: :: بازدید دیروز ::
:: درباره خودم :: :: اوقات شرعی ::
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
80545
2
1
هیچ کجای این
چار تا دیوار پیشانی ام
من را برای تو نشان نکرده اند ...
آخر
کجای این خودم بایستم
تا وقتی که خواستم
دور از خودم کمی نفس بکشم ،
( این هوای تو را می خواهم )
دیوانه ام نکند !
نمی دانم
یادت چرا
از روی زبانم نمی پرد ...
:: لینک به وبلاگ ::
:: دوستان من ::
:: لوگوی دوستان من ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: مطالب بایگانی شده ::