سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزهای خوب مریم بودن ...


86/2/8 ::  4:24 صبح

 

 

 

دیشب ، چشمم به پنجره بود و گوشم به آسمان ؛ که ببارد ... باران !

تو ، مثل همیشه کنارم نبودی و یادت بود . من ، به انتظار باریدن و باریدن آسمان ، دعای باران می خواندم و سجاده ام ، رو به پنجره گشاده بود و می خواندم و می خواندم ؛ دعایِ .... باران !‌

رو به کوه نشسته بودم و آسمان با من سرگرانی می کرد . زمزمه ی شبانه ام به گوش همیشه معمای هستی ، بی وقفه ادامه داشت و اشک ، به انتظار رعد بود که ببارد .... باران !‌

کنار پنجره ی انتظار ، دلم صدایت می زد و انعکاس صدایش در ازدحام صداهای گنگ زمینی گم می شد : (( مرا می شنوی ... ؟ )) اما انگار انتظارم بیهوده بود برای دیدن تو و .... باران !‌

انگار باید تاوان یک حس غریب را پس می دادم ، تاوان عشق را و بی تو بودن را و ندیدن تو و .... باران !‌

آخر مگر تو نمی دانستی که بزرگترین معصیت آزار عشق است ؟ پس این همه انتظار تا به کی ؟ تا کی باید ماند به امید روشنی ؟ تا آبی ، تا دریا ، چقدر باید رفت ؟ و چقدر مانده تا باریدنِ .... باران !‌

شب ، از نیمه گذشته بود و من ، هنوز تو را زمزمه می کردم . ” دعا کردیم بمانی و بیایی کنار پنجره ؛ و باران ببارد ... باران !‌ ”

دل شوریده ام ، تو را به آسمان و ابر را به تو قسم می داد که ببارد و بیایی ، بیایی و ببارد ... باران !

لحظه ها ، به سوی عمق انجماد می رفتند و من ، گمان می کردم که زندگی ، شاید ، تا صبح بیشتر نپاید ! بدون تو و ... باران !‌

بوی تلخ بی تو بودن می آمد ، تشنگی مزه مزه کردن شوری و گرمای اشک بر لبهایم ترک نشانده بود و من ، خورشید وار ، می سوختم برای رفع عطشم و همراهی تو و ... باران !‌

مشتی پر از ستاره برای وضویم برداشتم ، بغض نباریده ام را فرو خوردم و قاصدک نیامد و باز ، من بی خبر ماندم از تو و ... باران !  

*

*

*

دیگر چاره ای برای گریه ام نبود ! سحر آمد ، آسمان نبارید ، تو نیامدی ، و مثل همیشه ، در وسیع ترین کنج این دنیا ، من تنها ماندم ، بی حضور تو و بارش آسمان و با یاد تو و امیدِ ... باران !‌

م . آرامش

 

http://shazdehkoochooloo.persianblog.com/

 


نویسنده : مریم آرامش

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها :: 
79973


:: بازدید امروز :: 
5


:: بازدید دیروز :: 
2


:: درباره خودم ::

روزهای خوب مریم بودن ...
مریم آرامش
هیچ کجای این چار تا دیوار پیشانی ام من را برای تو نشان نکرده اند ... آخر کجای این خودم بایستم تا وقتی که خواستم دور از خودم کمی نفس بکشم ، ( این هوای تو را می خواهم ) دیوانه ام نکند ! نمی دانم یادت چرا از روی زبانم نمی پرد ...

:: اوقات شرعی ::

:: لینک به وبلاگ :: 

روزهای خوب مریم بودن ...

:: دوستان من ::


دوست خوب

:: لوگوی دوستان من ::









:: اشتراک در خبرنامه ::

 

:: مطالب بایگانی شده ::

روزهای خوب مریم بودن